آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

مهرنوشته

1392/2/28 17:02
نویسنده : مامان آرشا
232 بازدید
اشتراک گذاری

آرشای شیرین من،

اگر شیرین کاری های تو و عشق بابا و محبتاش نبود حتماااااااا تو هجوم مشکلات از پا میافتادم اما....

خوشحاااالم

اونقدر که دلم میخواد فریاد بزنم و ساعتها از ته دل قهقهه بزنم

همه روزهای مریضی تموم شد و روزهایی شیرین تر از عسل رسید

سرماخوردگی برطرف شد و پاره تن من دوباره روپا شد. دوباره شیطون و پر انرژی ، دوباره خونه پر شد از صدای خنده های ما و جیغ شادی تو...

این روزها انگار سرعت بزرگ شدنت و درک حرفها خیلییییییی زیاد شده دیگه وقتی خوابت میاد خودت میایی تو بغلم و آرووم و راحت با هم رو تخت میخوابیم... وقتی گرسنه میشی میایی بغلم و محاااااااااله بغل کس دیگه ای بری و خودت سفره رو میاری و پهن میکنی و آماده میشی برای غذا خوردن. دیگه قاشق دست گرفتن رو یاد گرفتی. علاوه بر غذایی که من بهت میدم خودت هم غذا میخوری و اگه قاشق بهت ندم اصلا سر سفره نمیشینی!! مرد شدی دیگه گلم قلب

چنان با آب و تاب اصواتی رو از خودت درمیاری و جمله میسازی که انگار فیلسوف شدی و داری مسائل رو موشکافی میکنی! منم از تمام اتفاقات برات میگم و تو هم قشنگ گوش میدی و حتی جواب هم میدی!

وقتی میگم آرشا بریم دد چنان با اشتیاق میدوی و میگی دد که دلم ضعف میره برای این همه ذوقت. بدو میری سمت جاکفشی و فقط و فقط کفشای خودتو که الان حسابی میشناسیشون رو میاری!

ای خدااااااااااا این خوشی رو ازمون نگیررررر

این روزهاااا خیلی خوشحاااااااااالم قدر این روزها رو خیلی میدونم چون از یه سختی بزرگ رسیدم به اینجااا (البته همه بچه ها خیلی مریض میشن اما این اولین بار بود که آرشا تب کرد و از غذا افتادد)...

کار منم این روزها اینه که با عشق عشق عشق برای تو و بابا هر روز یه شیرینی جدید میپزم و شما هم خیلیییییی استقبال میکنید و بهم روحیه میدید!

تازه میخوام از این به بعد از شیرینی ها هم یه عکسی بگیرم و بذارم اینجا که یادم نره چه روزهای خوشی داشتم

خداااااااااااااا جااااااااااااااااااااان عاااااااااااااااااااااششششششششششقتمممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آراد(خاطره)
28 اردیبهشت 92 17:10
سلام به آرشای ناز و مامان مهربونش.... خوشحالم که حالت خوب شده...ایشالا که هیچ وقت مریضی سراغت نیاد و تنت همیشه سالم باشه... چه پسر خوبی....معلومه حسابی کمک مامانتی.. در ضمن مامان هنرمندی داریااااااااااا که براتون شیرینی های خوشمزه درست میکنه...دستش درد نکنه... کاش مامانی در کنار عکسا طرز درست کردنشم بنویسین...ممنون راستی پیش ما هم بیاین خوشحال میشیم با هم دوست بشیم...دوست داشتین لینکمون کنین و بهمون خبر بدین تا از دوستای همیشگیمون باشین
مامان ملینا
28 اردیبهشت 92 17:45
سلام بهار جون خدا بد نده ان شالله که تا حالا کاملا خوب شده ؟نگران شدم .ان شالله که همیشه شاد و سر حال باشه .یه بوس از طرف من به آرشا مانی آرشا چرا پیشمون نمی یای از ما ناراحتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان آرینا(خاله مریم)
31 اردیبهشت 92 13:30
سلام گلم خدا بد نده. ازت بی خبر بودم. الهی، گل پسرمون سرماخورده بوده!!! خدا رو شکر که حالا خوب و خوش کنار مامان مهربونشه. ایشالههمیشهتنش سلامت باشه. از چشم بد دور.آمین