میمی بای بای!!!
میمی رفت
میمی اگه(اخه)
میمی اه اه
میمی نه نه
....
جمله هایی که منو آتیش زوده این روزا
روز 5 شنبه 18 مهرماه بود. ساعت 6 بیدار شدی و شروع به شیر خوردن کردی تا ساعت 7:45 دقیق!!!!!!!!! تا ازت میگرفتم گریه که باید میمی بخورم و بخوابم... خورد و خمیر بودم که یهو از کوره در رفتم! چند روز قبل از عطاری صبر زرد گرفته بودم و تو خونه داشتم! شیر شبتو که قطع کرده بودم و تو طول روز هم زیاد وابستگی نداشتی به جز 3 وعده : خواب ظهر و خواب شب و صبح ساعت 6-7....
پریدم و به میمی صبر زرد زدم. تا لبت خورد گفتی اه اه و رفتی کنار بعدشم نخوابیدی. خدا رحم کرد که بابا ظهر میومد خونه و فرداش هم تعطیل بود! وگرنه من عمراااااا طاقت نمیاوردم! ظهر که بابا اومد خیلی جدی بهم دلداری داد و گفت بسه شیر دادن دیگه!!! ظهرش اذیت شدی و اینقدر این ور اون ور کردی تا ساعت 4 خوابیدی... شبش هم خیلی کلافه بودی تا خوابت ببره!
البته مثل همه وقتای دیگه اصلااااااااااا گریه نمیکردی و فقط کلافه بودی. سمت سینه میومدی و ناز میکردی و بوس میکردی و میگفتی اه اه و می رفتی
تو خیلی صبور بودی و من خیلییییییی کم طاقت... تا همین الان که 8 روز میگذره هر روز گریه میکنم و دلم برای شیر خوردنت تنگه
الان خیلی برای خودت مرد شدی و اصلاااا شیر نمیخوای فقط صبح ها که بیدار میشی میگی "دنی"(همون دنت) میخوری و میخوابی!!! حالا نمیدونم همیشه اینجوری میمونه یا موقتیه این عادت!
مهم هم که همچنان با مامان!!! ولی میخوام یه کم سفتتر باشم