آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

روزها میدوند!!!

عشقم، خیلی خوشحالم که توی این روزای گرم و تابستونی! دیگه پاهای خوشگلت پوشک نیست و خیالم راحته که نمیسوزی. خیلی خونده بودم که بچه ها بعد از پوشک گیری ممکنه گاهی یادشون بره که بگن و ... وای وای وای... ولی نمیدونم خدا چقدر منو دوست داره که تورو به من داده آخه سر این موضوع هم اصلااااااا اذیت نشدم و بعدش هم اصلاااااا اصلااااا خودتو کثیف نکردی حتی الان راحت میگی که شماره 1 داری یا شماره 2!!! تمام روز رو یا داریم توپ بازی میکنیم، یا داریم کشتی و برج میسازیم، یا دوچرخه سواری، یا پارک، یا خونه مامانی یا... حالا خودت بگو من کی بیام دوخط برات بنویسم؟؟؟ وقتی هم که ظهرا میخوابی قبل از تو من خوابم!!! با بوسهای شیرینت بیدار می...
17 خرداد 1393

خداحافظ پوشک...

عشق من، مرد شدی مامان... پوشک رو گذاشتیم کنار و راحت شدیمممممم. راستش وقتی میخواستم شروع کنم خیلی نگران بودم مخصوصا اینکه همه دوستام میگفتن سخته و کمی پروسه طولانی هستش اما خیلییییییییییییییی راحت و خوب بود! برعکس تصور اولیه من از روز چهارم همه چی تموم شد! دو روز اول که انگار نه انگار! دائما بهت گوشزد میکردم اما وقتی کارت تموم میشد همون جا صبر میکردی و میگفتی عوضت کنم! بعدش تصمیم گرفتم دیگه هیچی پات نکنم ولی از اونجایی که خیلی باحیاست بچم! قبول نمیکردی و دائما میگفتی مامان شورت بپوشون. بنابراین فقط شورت پات کردم و وقتی جیش میکردی خیلییییی بدت می اومد. این بود که درست از روز چهارم اصلاااااااااا خودتو کثیف نکردی. الان یک هفته میشه ...
15 ارديبهشت 1393

مامان روزت مبارک

دیروز انگار دوباره متولد شدم اونقدر شاد بودم که انگار داشتم تو آسمونا پرواز میکردم. بعدازظهر با بابا رفتین بیرون و وقتی برگشتید گل و هدیه برام گرفته بودید و بابا توی راه کلی بهت حرف یاد داده بود و وقتی بوسیدمت و تشکر کردم با همون زبون شیرینت گفتی: "مامان روزت مبارک" روز همه مامانای مهربون مبارک باشه اشاله همیشه سایشون بالای سرمون باشه قربونت برم که همین یه جملت بهترین هدیه ها بود برام دلبندم. دست شما و بابا درد نکنه که به یادم بودین. و اما این روزهای ما... مهمترین خبر اینکه از امروز پروژه از پوشک گرفتن گل پسر استارت خورد. خودت که میگی آقا شدم!!! دیگه پوشک ندارم!! امیدوارم که خیلی طول نکشه تا راحت این مرحله هم تموم بشه اشاله...
1 ارديبهشت 1393

سال جدید رسیده خوشحال و خندون...

قند عسلم، دومین عید رو در کنار هم تجربه کردیم و خدا رو یه بار دیگه بابت نعمتاش و وجود فرشته ای چون تو شکر کردیم. آخرای سال خیلیییییییییی برامون شلوغ بود و تا روز سال تحویل من دائما داشتم میدویم. درست یک هفته مونده به سال جدید، داشتم از کنار در حموم رد میشدم که یهو تالاپی آب چکید روی سرم! بالا رو که نگاه کردم دیدم ای وای من سقف سوراخ شده... دو سه روزی درگیرش بودیم و البته هنوز ظاهرش درست نشده!!! و با چسب مثلا استتارش کردیم تا کاملا خشک بشه و بیان درستش کنن. تو این گیر و دار خرید عیدمون مونده بود! خونه تکونی مونده بود! روز 5شنبه بود و قرار بود صبح بریم برای خریدن گل و سنبل و ماهی که سفرمون تکمیل بشه ولی وقتی از خواب بیدار شدی دیدی...
17 فروردين 1393
1