شیرین کاری
آرشای گلم
با بزرگتر شدنت شیرین کاریهاتم بیشتر شده. دیگه با صدای بلند قهقهه میزنی و هممونو شاد میکنی. وقتی میذارم روی تابت اگه حواسم بهت نباشه با صدای خیلی بلند قان قون میکنی که ماماااااااان بیا اینجا برام شعر بخون منم تا مرحله خون دماغ شدن باید برات شعر بخونم تا رضایت بدی اما خود خدا خوب میدونه که با جون و دلم هر کاری برات میکنم. نمیزاری من و بابا دو کلام با هم حرف بزنیم بلافاصله شروع به حرف زدن و بلند خندیدن میکنی و همه حواس مارو متوجه خودت میکنی. فنقل مامان توجه میخوای نیم وجبی؟؟؟؟
دیگه اینکه ، چند روزه بابا و من داریم با شما تمرین زبون درآوردن میکنیم. اول بابا زبونشو درمیاره و میگه این زبون باباست. حالا زبون آرشا کو؟؟؟ و شما بعد از کمی تفکر زبونتو میاری نوک لبت و قهقه میخندی فداااااااای لب و دهنت برم من
دستات کمی قویتر شدن و دیگه دست منو محکم میگیری. جغجغه رو هم چند لحظه میتونی نگه داری اما هنوز اونقدر بزرگ نشدن دستای نازت که بتونی تکونش بدی
بهترین خبر اینکه به وضوح میگی مااااااااااااا (نصفه مامان رو یاد گرفتی جیگرم) و با هر بار گفتنت من میرسم به اوج آسمون و قند تو دلم آب میشه. بعدش اینقدر میچلونمت که دیگه خسته میشی و نق میزنی
تازگیا یاد گرفتی لباتو خیلی خوشمل ورمیچینی و مثلا بغض میکنی. منم تا جا داره میبوسمت
با گرم شدن هوا دیگه لباسای سکسی میپوشی و دل دخترارو میبری. اشالله این دفعه عکسای رکابی و شلوارکتو هم میذارم
خدایااااا یعنی از من خوشبخت تر هم کسی هست؟؟؟ یه همسر بی نظیر و مهربون و یه پسر سالم و زیبا و دوست داشتنی. دیگه چی باید بخوام که ندارم؟؟؟ خدا جونم شکررررررررررررت
آرشا جان ، همه زندگی بابا و منی. خیلی دوست داریم پسرکم