همه زندگی مامان و بابا
پسر خوشگلم
دیروز (چهارشنبه 90/10/21) بعد از مدتها رفتیم سونو که ببینیمت. دل تو دلم نبود که یه باره دیگه ببینمیت. ساعت 4 بعداز ظهر وقت داشتیم اما از اونجایی که بابایی دلش میخواست حتما پسرش رو ببینه یه کم دیرتر رسیدیم آخه بابایی نمی تونست زودتر برسه! بعد از کمی معطلی تو سونو گرافی دکتر لاریجانی نوبتمون شد قلبم اینقدر تند میزد که نمی تونستم بایستم... واااااااااااااای خدااااااااااااااااااااااااا اون لحظه که خانوم دکتر شما رو شروع کرد نشون دادن و توضیح دادن به من و بابایی دیگه رو زمین نبودم اینقدر خوشحال بودم که هرگز کسی نمیتونه تصور کنه. قربون اون لپات برم مادر که کلی بانمکت کرده... شما هفته 32 هستی و 1800 هم وزنتونه ماشالله... فدای چشمات بشم که دائم اونارو باز و بسته میکردی. مامانی تو اون تاریکی داشتی چیو نگاه میکردی؟؟؟؟ وقتی که پلک میزدی و دست و پاتو تکون میدادی برامون انگار خدا همه بهشتشو یه جا بخشیده به من راستی بابایی سی دی سونو رو هم برامون گرفت که وقتی بزرگ شدی خودتو تو شیمک مامان ببینی و خدای بزرگ و توانا رو شاکر باشی همیشه
خدایا من خوشبخت ترین زن روی زمینتم. بابت همه چیزایی که دادی و ندادی ازت سپاسگزارم. اینقدر داده هات زیاده که من هرگز حس نکردم چیزی کم دارم تو زندگیم. خدایا امیدوارم همیشه لایق و شکرگزار نعمتهات باشم
پروردگارا ، همسرم که بهترین مرد توی دنیاست و بعد از اون پسرم که شیرین ترین اتفاق زندگی مشترکمونه رو به خودت سپردم .