آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

حال و روز پاییزی و چشمان بهاری من

1392/2/17 22:24
نویسنده : مامان آرشا
231 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم ،

آخ که چه هفته ای رو گذروندیم... تو تب داشتی و دنیا از تمام جهنم برای من سوزان تر بود...

خدایا چرا فرزند من؟؟!!! فکر کنم همه مامانا وقتی دلبندشون بیمار میشه این اولین سوالیه که از خدا میپرسن

روز 3 شنبه آب ریزش بینی شروع شد و از 4 شنبه تبی که تمومی نداشت...بدن مثل گلت مثل آتیش شده بود و داروها اثری نداشت. مجبور شدیم جمعه ببریمت اورژانس تا بلکه این تب کمی پایین بیاد. آآآآآآآآآخ که وقتی دکتر گفت تب بچتون 39.5 هستش همه دنیا برام جهنم شد و من داشتم تو آتیشش میسوختم. داروها باز هم اثر نکرد و جمعه رفتیم پیش دکتر خودت مطب که فهمیدیم ببببلللللهههههه دکتر اورژانس تو مقدار دارم یه اشتباه بدی کرده بود به جای 5 سی سی به ما گفت 1 سی سی!!!!! یعنی تقریبا هیچی!

5 روز تموم به جز شیر هیچی نخوردی و کلی ضعیف شدی... تو تموم این روزا با ناله های تو منم اشک ریختم و دعا دعا میکردم که این روزا کوتاه بشن و تو دوباره بشی همون شیطونک مامان

آآآآآآه که چه سخت گذشت اما گذشت...

امروز برای اولین بار 5-6 تا قاشق غذا خوردی . من کلی ذوق کردم

 

خداااااااااااااااااااااا من یه مادر ضعیفم ، منو با فرزندم امتحان نکن که حسابی سرافکندت میشم

 

پیوست: خبر خوبم اینه که مامان کلاسای شیرینی پزی رو شروع کرده و تموم شیرینی های منو اول شما تست میکنی و خیلی هم دوست داری! مخصوصا وقتی شیرینی ها از فر درمیان و گرم هستن خیلی دوسشون داری قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهربان بانو
23 اردیبهشت 92 13:32
الهیییی بهار جان چقدر دلم سوخت.. الان خوبه؟ خدا رو شکر بهتر شده.. عزیزم کجا کلاسشیرینی پزی می ری؟