یه نظر قابل تامل
امروز وقتی داشتم نظرات وبلاگ رو می خوندم ، دیدم آقایی بسیار محترمانه برام یه نظر بسیار تامل برانگیز گذاشتن! بابای یسری جان...
نوشته بودن که متن "واقعیت دارد" رو خوندن و به نظرشون من خیلی اغراق کردم در توصیف مادران و وضعیت رو اسف بار نوشتم!!
نوشتن که اونها بعد از بچه دار شدن نظم بیشتری پیدا کردن!!!!!!!!!! و اینکه بچه رو دلیل شلختگی نمیدونن و باعث انظباط میدونن
این نظر منو خیلی به فکر فرو برد... و در نهایت فقط به یک جواب با خودم رسیدم که امیدوارم دوباره ایشون بیان و وبلاگ رو بخونن و نظرشونو بگن
مادران عطر نمیزنن چون همیشه نگران آلرژی توی بچه هاشون هستن
مادران ناخن بلند نمیکنن چون همیشه نگران پوست لطیف بچه هاشون هستن
مادران تا اونجا که میشه کمتر آرایشگاه میرن چون طاقت دوری از بچه هاشونو ندارن
شلوار مادران بیشتر کثیف میشه چون درد رو تحمل میکنن و نه نکن نمیگن به بچشون
مادران از روی دلواپسی هنگام بیرون رفتن یه کمد وسیله میبرن چون طاقت سختی کشیدن بچه هاشونو ندارن
کسی که مادر نشده با دیدن این وضعیت اولین چیزی که به ذهنش میرسه شلختگیه! اما این ساده لوحانه ترین طرز فکره!
حالا اگر اسم این شرایطو اسف بار میذارید من اوضاعم از همه اسف بار تره!!!!!
اگر شما با اومدن بچه این اتفاقات براتون نیفتاده ( که من مطمئنم نظر همسرتون این نیست) خیلییییییییی روش فکر کنید چون قاعدتا باید این وضع اسف بار پیش بیاد!!!
زندگی بعد از بچه دار شدن بااااااااااااید از نظم بیفته اگر نیفته عجیبه!!!!!! مگه میشه من مادر وقتی بچم منو صدا میزنه که قایم شدم بدو بیا منو پیدا کن، ظرفها رو توی سینک رها نکنم و پرواز نکنم برای پیدا کردنش؟؟؟ مگه میشه بچمو با ریختن همه وسایلش و به هم ریختن خونه و ذوق کردن از کوبیدن اونها به هم ملامت کنم و خونه رو مرتب کنم؟؟؟ من عااااااشق خونه بی نظم با صدای خنده پسرم هستم... من عاشق آشپرخونه داااااغون و سینک پر از ظرف ولی دنبال بازی کودکانه خودم با پسرم هستم... من عاشق اینم که دو ماه وقت نکرده باشم برم آرایشگاه اما روزی 3 ساعت قل قل بازی کنیم و هر ساعت پسرم خودشو تو آغوش من رها کنه
من عاشق خیلی چیزام که برای کسی که مادر نیست اسف باره!
اما هر چی که هست من ندیدم مادری رو که از بودن در این شرایط ناراحت باشه... ندیدم پدری رو که همسرشو ملامت کنه برای اینهمه مادر بودن!
بابای یسری جان ، ممنون از نظرتون اما حرفاتون برای من مادر قابل درک نبود