دشوارترین کار مادری

چند وقت قبل توی یه وبلاگی خوندم که : "مقدمه تربیتی: یکی از مهم‌ترین اصول تربیتی این است که رفتار مربی در همه حال ثابت باشد. یعنی مثلا روزی که مادر خودش خوشحال است، هی بچه را بغل نکند و به جایش روزی که با یکی دعوایش شده، داد و بیدادش را سر بچه بیچاره نزند! کار خیلی سختی است این کار؛ می‌شود گفت سخت‌ترین بخش مادری.

مشغول تماشای فیلمی هستم که مدت های زیادی دوست داشتم اون رو ببینم و حالا در یکی از شبکه ها متوجه پخشش میشم و تماما مسئولیتهای مادری رو تصمیم میگیرم برای 2 ساعت فراموش کنم و فیلم رو با اشتیاق دنبال کنم که...
آرشا با سرعت از اتاقش میاد بیرون و کمی به من زل میزنه و میبینه که همه حواسم به فیلمه... روی زانوهاش خم میشه و دکمه ریسیور رو فشار میده و NO SIGNAL..... بعد به صفحه سیاه تلویزیون نگاه میکنه و بعدش به من میگه : " رت (همون رفت خودمون)" لبخندی میزنم و میگم آره فدات شم رفت حالا دوباره فشارش بده که بیاد! میخنده و سریع میدوه تو اتاقش!!! 5 دقیقه بعد دوباره پیداش میشه و همین سناریو تکرار میشه.... اونقدر که بار آخر که روشنش میکنم میبینم فیلم تموم شده!!! واقعا موضوع این فیلم چی بود؟؟؟!!!
داشتم اعصاب داغونمو جمع و جور میکردم که دیدم رفته کشوی میز توالت رو باز کرده و از توی کیف لوازم آرایشم یه برس رژگونه برداسته و داره میماله به سر و صورتش!! میخنده و میاد جلوی من!
آرووم باش بهااااارررر ... نباید به خاطر این کار کنترلتو از دست بدی و با بچه تندی کنی نفس عمیییییییق یکی دیگه یکی دیگه!!! اونقدر که دیگه دارم خفه میشم از اکسیژن! یهو میبینم آرشا هست اما برس نیست!!!

من: " مامانی برس کو؟؟"
آرشا: " با بهت منو نگاه میکنه"
من میرم یکی دیگه میارم و نشونش میدم و میگم : " یکی مثل این دستت بود اون کو؟"
آرشا: " گو؟؟"
من: " مامانی کجا گذاشتیش گم میشه هاااا من اونوقت ناراحت میشم"
آرشا: " نییییی (همون نیست خودمون)" دستاشم به همون حالت میاره بالا
من: "خب کجاس پس؟"
آرشا: " رت"
من: " مامان کجا رفت آخه؟"
آرشا: "دد" و بعدش میدوه سمت در و میگه رت دد!!!!!!!!
 و اینم من  :||||||

اینجور وقتهاس که رعایت این اصول اخلاقی واقعاااااااااااا سخته!!!!!!!

و دو روز بعد وقتی داشتم لباسهارو برای پهن کردن از ماشین لباسشویی درمیاوردم مجبور شدم برس رو هم با لباسا پهن کنم!!