تعیین جنسیت
جیگر مامان روز دوشنبه 25 مهر ماه 1390 با بابایی رفتیم سونو برای تعیین جنسیت و سلامتی شما... ساعت 7:20 بعدازظهر بود که نوبت ما شد. قلبم دوبرابر میزد از هیجان. میخواستم زودی بریم ببینم چقدر بزرگ شدی و چی باید صدات کنیم...
اون روز برای اولین بار صدات کردم : پسرم!!! زیباتررررررررررررررین واژه دنیا برای من
و اما از شیرین کاری های فسقلی : اول که رفتیم خیلی آقا دراز کشیده بودی و کف پاتو محکم چسبونده بودی به شیمک مامان الهییییییییییی فدااااااااات بشم مامانی نمی دونی چه حالی شدم وقتی اون پاهای کوشولوتو دیدم. بعد خانوم دکتر دستتو نشونمون داد که مشت کرده بودی و داشتی شصتتو تکون میدادی!! بعد چند لحظه مشت فسقلیتو باز کردیو شروع کردی با انگشتات بازی کردن من از خوشحالی به محض اینکه این صحنه رو دیدم چنان ذوق کردم که فریاد زدم واااااای دستشو داره تکون میده برامون بعد هم شروع کردی به دلبری از من و بابایی و تا میشد وول زدی و پاهاتو تکون دادی اونقدر که خانوم دکتر چند بار هی تکرار کردن وای خدا چه پسر شیطونی!! قربون شیطونیات برم که با این نیم وجب قدت خوب بلدی دلمونو چطور آب کنی!!
وقتی از مطب اومدیم بیرون زنگ زدیم به هر دو مادر جونای مهربون و همه رو کلی شاد کردیم با این خبر
عزیزم همه ما بی صبرانه منتظر ورودت به جمع گرم و صمیمی خودمون هستیم
خدایاااااا از تو توناتر نمی شناسم... پسرم رو به خودت سپردم