آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

هفته 29

اكنون وزن كودك شما حدود 1100 گرم و اندازه او كمي بيشتر از 38 سانتي متر است. ماهيچه ها و ريه او به رشد خود ادامه مي دهند و سر او بزرگتر مي شود تا با مغز در حال رشد او (كه در حال ساختن ميلياردها سلول عصبي است) هماهنگ شود. با اين سرعت بالاي رشد نبايد تعجب كرد كه نيازهاي غذايي كودك شما در اين سه ماهه به حداكثر مقدار خود مي رسند. براي اينكه نيازهاي غذايي خود و كودكتان را به خوبي تامين كنيد، به مقادير زيادي پروتئين، ويتامين C، اسيد فوليك، آهن و كلسيم نياز داريد. اسكلت كودك شما در حال محكم شدن است و به همين دليل بدن او هر روز حدود به 200 ميلي گرم كلسيم نياز دارد. شما چگونه تغییر می کنید؟ اكنون شما بايد بتوانيد حركات كودك خود را به خوبي ح...
27 آذر 1390

هفته 28

پسرکم 28 هفتگیت مبارک باشه عزیزم اشالله به سلامتی هفته های باقی مونده رو هم بگذرونی و جمع دونفره خوشبخت مارو خوشبخت تر و شادتر از قبل بکنی  قند عسل مامانی جدیدا زورت زیاد شده پهلوون ماماااااااااان چنان لگدایی میزنی  که ناخودآگاه صدام بلند میشه اما ته دلم قند آب میشه وقتی شاهد بزرگ شدنت هستم و میبینم که شکر خدا سالمی. خرید سیسمونیت هم دیگه تموم شده و بی صبرانه منتظریم که اتاقتو بچینیم. قرار شده که تخت و کمدتو 25 دی ماه بیارن و بلافاصله بعدش اتاقتو آماده میکنیم و عکساشم میذارم خدایا کمکون کن که روزای باقیمونه هم به سلامتی بگذره و پسملمون صحیح و سالم بیاد تو خونمون ...
19 آذر 1390

هفته 27

کودک شما چگونه تغییر می کند؟ كودك شما دارد همه رحم شما را پر مي كند! در اين هفته او حدود 900 گرم وزن دارد و طول بدن او نيز 36.5 سانتي متر است. او اكنون مي تواند چشمان خود را باز و بسته كند و در زمانهاي مشخصي مي خوابد و بيدار مي شود. او مي تواند انگشتهايش را نيز بمكد. هرچند ريه هاي او هنوز كاملا رشد نكرده است، اما در صورتي كه در اين زمان بطور اتفاقي نارس به دنيا بيايد، با كمك دستگاه ريه او قادر خواهد بود تنفس را انجام دهد. به حركتهاي ريتميك و منظم كودك خود دقت كنيد زيرا نشانه سكسكه هايي هستند كه از اين به بعد ممكن است به طور معمول رخ دهند. معمولا هر بار سكسكه كودك تنها چند لحظه طول خواهد كشيد و در نتيجه براي او آزاردهنده نخواهد بود؛ پس ا...
12 آذر 1390

هفته 25

گل پسر مامانی و بابابیی سلام عزیزم... مامانم به سلامتی وارد هفته 25 شدیم هوراااااااااااا   اشالله که همه هفته ها به خوبی و خوشی بگذره و به سلامتی پا به این دنیا بگذاری عزیزکم مامانی معلومه که حسابس بزرگ شدی قربونت برم چون دیگه لگدات محکم شده و یه وقتایی اون تو برای خودت موج مکزیکی میزنی منم در بدترین حال هم که باشم وقتی شروع به ورجه وورجه میکنی قند تو دلم آب میشه و بی اختیار می خندم شیمک مامانی هم کمی بزرگتر شده 5شنبه رفته بودیم تولد عمو حامد و کلی خوش گذشت اما فکر کنم زیاد خوشت نیومد آخه صدای موزیک خیلیییییی زیاد بود و همه جیغ میزدن ، پسمل فسقلی ما هم خودشو جمع کرده بود یه گوشه دل مامانی... اما وقتی مامانی بعد از مدت...
28 آبان 1390

هفته 23

سلام قند عسلممممم به سلامتی وارد هفته 23 شدیم. هر روز با بابایی روزهارو می شمریم تا برسه اون روزی که عشقمونو بغل کنیم. بابا احمد بعد از یک هفته ماموریت دیروز از سفر برگشت و دوباره دور هم جمع شدیم. خیلی این روزایی که بابایی نبود سخت گذشت اما دیگه تموم شد جیگرم بابایی برات کلییییییییییییی لباس خوشمل آورده که دلمونو آب کرده... با کلی وسواس همه رو خریده برات یکی از یکی خوشمل ترن کی بشه بیای و اینارو تنت کنم قند عسللللللل پدر و پسر کلی با هم حال میکنین... بابایی رفته بود گپ برای خودش لباس خریده بود از همون جا هم برای گل پسرش خرید کرده بود راستی فردا قراره 3 نفره بریم کنسرت اشتاد ناظری... مامانی خوب قبلش استراحت کن که اونج...
15 آبان 1390

هفته 22

کودک شما چگونه تغییر می کند؟ اكنون كودك درون رحم شما مثل يك نوزاد ولي كمي كوچكتر است. او 27.7 سانتي متر طول و حدود 450 گرم وزن دارد. پوست او تا زماني كه به اندازه كافي وزن اضافه كند چروكيده به نظر مي آيد؛ و موهاي نرمي بنام لانوگو كه سر و بدن او را پوشانده ، قابل ديدن است. لبهاي او مشخص تر شده و دندانهاي او به شكل ريشه هايي در درون لثه اش ظاهر شده اند. هرچند چشمهايش رشد كرده اند اما عنبيه (بخش رنگي چشم) هنوز رنگدانه ندارد و رنگي نشده است. ابروها و پلكهاي چشمان او در محل خود قرار گرفته اند و لوزالمعده او (كه براي توليد هورمونها بخصوص انسولين ضروري مي باشد) به سرعت در حال رشد است. شما چگونه تغییر می کنید؟ با بزرگ شدن شكم شما براي...
7 آبان 1390

هفته 21

پسر گلم به سلامتی وارد 21 هفتگی شدی   اشالله صحیح و سالم پا به این دنیا بذاری و مامان و بابا رو خوشحال کنی... با گذشت زمان و بزرگتر شدنت زورت هم بیشتر میشه و لگدات هم محکمتر   تا اونجایی که اگه کسی دستشو بذاره رو شیمک مامانی متوجه ورجه وورجه هات میشه. دیروز خاله الناز خونمون بود و وقتی بهش گفتم داری لگد میزنی پرید دستشو گذاشت رو شیمکم و از اونجایی که گل پسرم خیلی مردم داره سریع دو تا لگد محکم زد و خودی نشون داد اما بعدش هر چی خاله التماش که یکی دیگه هم بزن دیگه حرکت نکردی!! آخه خاله مگه الکیه؟؟؟ چون خیلی دوست داشتم تازه همونم نشونت دادم!!! وگرنه که باید حالا حالا ها نازمو بکشید! ما تا هفته 32 دیگه سونو نداریم و نمی تونیم عشق...
1 آبان 1390

تعیین جنسیت

جیگر مامان روز دوشنبه 25 مهر ماه 1390 با بابایی رفتیم سونو برای تعیین جنسیت و سلامتی شما... ساعت 7:20 بعدازظهر بود که نوبت ما شد. قلبم دوبرابر میزد از هیجان. میخواستم زودی بریم ببینم چقدر بزرگ شدی و چی باید صدات کنیم... اون روز برای اولین بار صدات کردم : پسرم !!! زیباتررررررررررررررین واژه دنیا برای من و اما از شیرین کاری های فسقلی : اول که رفتیم خیلی آقا دراز کشیده بودی و کف پاتو محکم چسبونده بودی به شیمک مامان الهییییییییییی فدااااااااات بشم مامانی نمی دونی چه حالی شدم وقتی اون پاهای کوشولوتو دیدم. بعد خانوم دکتر دستتو نشونمون داد که مشت کرده بودی و داشتی شصتتو تکون میدادی!! بعد چند لحظه مشت فسقلیتو باز کردیو شروع ک...
27 مهر 1390

هفته 20

بالاخره رسیدیم به هفته 20 ... خدایااااااااا شکررررت نصف راه رو به لطف خدا پشت سر گذاشتیم و بی صبرانه منتظر ورود این فرشته آسمونی به جمع گرم دو نفرمون هستیم (اشالله). این روزا گاهی حرکاتت رو خیلی واضح حس میکنم حتی چند روز پیش اینقدر محکم ضربه میزدی که برای اولین بار بابا احمد هم حسشون کرد و کلی شیمک مامانی رو بوسید اما همیشه هم اینطوری نیست و بیشتر وقتا فسقلی مامانشو میذاره تو دلهره و تکون زیادی نمی خوره یا حداقل من زیاد حس نمی کنم. تو اینجور لحظه ها هیشه خودم و شاخه نباتمو به خدا میسپرم و توکل میکنم به خودش فردااااااااااااااااااا قراره بریم برای سونو که بالاخره رونمایی کنیم ببینیم جیگر طلای ما جنسیتش چیه. البته مامانی خ...
24 مهر 1390

هفته 19

ما وارد هفته 19 شدیم هورااااااااااااا   مامانی دیگه لگداتو بهتر حس میکنم قررربونت برم عزیزم که اینهمه شیطونی. راستی هفته دیگه داریم میریم برای سونو که جنسیت شما رو هم بفهمیم . یه خبر خوب دیگه هم برات دارم و اون اینکه بابایی برات هنوز نیومده یه پیانو خریده که فردا پس فردا میارن برامون. آخه همه عشق بابایی اینه که نفسش ساز زدن بلد باشه. برای اینکه این دوران برای هممون زودتر و شادتر سپری بشه قرار شده که یه معلم بگیریم و بیاد بهمون پیانو درس بده که مامان و بابا از عشقشون عقب نمونن بابایی اینقدر خوشحاله که حد نداره... خوش به حالت عزیز دلم که یه بابای خوب و دلسوزی داره که هنوز نیومده همه جونش شدی. منم کلی عشق میکنم هر دوی شما رو سالم میبین...
16 مهر 1390