آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

بوی عید میاد

قشنگم، دیگه کم کم داره بوی عید میاد و همه درختا دارن جوونه میزن. ما هم تا هوا کمی آفتابی میشه از فرصت استفاده میکنیم و میپریم میریم پارک. شما هم که عاشق نینی ها هستی و وقتی میان سکتت و باهات حرف میزنن اینقدددددددددررررررررررر نااااااااااااااززززززززز ذوق میکنی که دلم ضعف میره. با همون زبون خودت هم شروع میکنی باهاشون حرف زدن و با دستای کوچیکت هی نازشون میکنی. قربون اون دل مهربونت برم من پسرم... قراره برای تعطیلات عید 5 روز بریم کیش. بابا جون هم همه تدارکات رو انجام داده که پسرم اذیت نشه حتی قراره برامون تو این 5 روز ماشین کرایه کنه که آقا یه وقت خسته نشن منتظر تاکسی!!! فدات بشم که بابا اینقدر دوست داره. وقتی از کیش برگشتیم اگه شما اذ...
22 اسفند 1391

این از عکسای تولد

پسر گللللللممم که مثل ماه میمونی و اینقدر آقایی روز تولدت هم خوابت میومد خیلی زیاد اما تا اونجا که در توانت بود همکاری کردی فدات بشم مامان اینم از بعضی عکسای تولدت مرسی از همه مهمونای گلم که اومدن و تولدت رو زیباتر کردن مخصوصا دوستای مهربون مامان و نینیهای نازشون. با وجود اون گلها تولدت خیلی شاد بود کارت تولد: خوش آمدگویی: ریسه ها: بقیه عکسارو تو ادامه مطلب ببینید... اینم چندتا عکس از میز تنقلات: نقاب و کلاه بوقی که منو کشت و آخرشم نذاشت سرش!!! دفتر یادگاری که خیلییییی دوسش دارم همه مهمونا توش برامون یادگاری نوشتن و الانم وقتی میخونم کیف میکنم...
16 اسفند 1391

قشنگترینم تولدت مباررررک

بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از اسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا يه کيک خيلي خوش طعم ،با چند تا شمع روشن يکي به نيت تو يکي از طرف من الهي که هزارسال همين جشنو بگيريم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو اين روز پر از عشق تو با خنده شکفتي با يه گريه ي ساده به دنيا بله گفتي ببين تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس تا تو هستي و چشمات بهونه س واسه خون...
6 اسفند 1391

دلنوشته

عزیزکم ، روزها داره مثل باد میکذره و دیگه چیزی به 1 ساله شدنت نمونده... انگار همین دیروز بود که داشتم روزشماری میکردم برای در آغوش کشیدنت... چقدر این روزها رو دوست دارم چقدر با تو بودن رو دوست دارم چقدر مادر شدن رو دوست دارم آآآآآآه ه ه ه  خدااااااااا شکرررررت 2 شنبه باید بریم برای واکسن و باز من پر از استرس هستم. نگرانم که نکنه دردت بیاد نکنه اذیت بشی نکنه اشکات صورتت رو خیس کنه. میگن واکسن 1 سالگی راحته اما دل مادر این حرفا که تو گوشش نمیره قرار شده تولدت رو روز 10 اسفند بگیریم آخه 7ام می افته روز 2 شنبه و سخته. کلی کار دارم کلی برنامه دارم که اشالله همشون به خوبی پیش میرن راستی جمعه هم وقت آتیله داریم. دلم میخواد یه...
30 بهمن 1391

اولین سلمونی

جیگرررررررررررر من جمعه 20 بهمن ماه برای اولین بار بردیمت سلمونی و موهاتو کوتاه کردیم. خیلی بلند شده بود و اذیتت میکرد. من تو ماشین نشستم و با بابا جون رفتی داخل. روصندلی نموندی و ترسیدی و پریدی بغل بابا و محکم بغلش کردی اما دیگه تو بغل بابا صدات درنیومده و گذاشتی که آقا مهدی آرایشگر کارشو راحت انجام بده. راستش خیلی نگران بودم که بد بشه موهات اما وقتی اومدی و نگاهت کردم دیدم بههههههههههههه آقاااااااااا شده پسرم قیافت کلی بزرگتر شده بود و مثل مردا شده بودی. کلی هم نازتر شدی روز 22 بهمن که بابا هم تعطیل بود هوا عااااالی بود و برای پارک رفتن بسیار مناسب و ما هم ساعت 11 صبح آماده شدیم و رفتیم پارم و کلی بهت خوش گذشت. چندتا از عکساشم میز...
23 بهمن 1391

11 ماهه شدی عزیزم

پسر گلم 11 ماه از بودن تو در کنارمون میگذره و چه خوش گذشت این روزها... عاشق لحظه لحظه هایی هستم که در کنارمی انگار همین دیروز بود که آوردیمت خونه و اتاقتو نشونت دادیم و حالا تو توی همون اتاق مثل یه فرشته غرق خواب نازی و من دارم نگاهت میکنم و مست میشم از بودنت دیگه چیزی به 1 ساله شدنت نمونده و ما بی صبرانه منتظر اون روزیم... مامان خیلی دوست داره گلم ...
7 بهمن 1391

این روزا...

قشنگم، شکر خدا مریضی رو پشت سر گذاشتی و ههمون به یه آرامشی رسیدیم. خیلی روزای سختی بود برااام خیلیییییی... گذشت و حالا آرشا دوباره شده وروجک مامان و همه جا رو زیر و رو میکنه   مامان ببین دهنم تمیزه؟ خیلی با وسواس خوردم که کثیف نشم! اااا مامانی جوراباتون که اینجاست!!! بیا برات درآوردمشون! آرشا محجبه میشود! آهنگ دلخواهتونو انتخاب کنید تا بنوازم!   دلبندم عااااااشقانه دوست دارم ، همیشه بخند گلم ...
1 بهمن 1391

مروارید سوم

قشنگ مامان دندون سومت هم زد بیرون و پسرک منم 3 دندونه شد هورااااااااااا اونم چه دندون بزرگی ماشالله. الهی بمیرم برات که اینقدر اذیت شدی و درد کشیدی گلم. اشالله همه دردات مال من باشه و تو همیشه لبات بخنده عزیزکم. حالا فکر کنم داره دندون بغلیش هم درمیاد (بالا راست دراومده حالا نوبت بالا چپه) چون همه چیو به اون سمت لثه ات می کشی دیروز خونه باباجی (بابای خودم) بودیم و شب باباجی دست شما رو ول کرد و شما برای 1 دقیقه رو پاهات ایستادی و من و خاله الناز و باباجی و مامانی ذوق زده شدیم و جیغ و هورااااااا و بعدش خودت کلی حال کردی و از ته دل میخندیدی انگار فهمیدی چقدر کارت مهم بوده. اشالله زود زود راه بیفتی و همه جا سرک بکشی و منم کیف کنمممممم...
12 دی 1391

10 ماهگیت مبارک دلبندم

شیرینی زندگی مامان و بابا 10 ماهه شدی عزیزم اشالله که 120 ساله باشی قشنگم. دیگه چیزی به تولدت نمونده گلم و من و بابا در حال برنامه ریزی هستیم که یه تولد کوچولو ولی به یادموندنی برات بگیریم. این روزا وقتم خیلی کم شده برای آپ کردن وبلاگت آخه شما شیطون شدی و منم دائما دنبال شما در حال جمع و جور کردنم اما با همه تلاشم هیچ وقت خونه مرتب و تر و تمیز نیست!!! گاهی برات ناراحت میشم و بی خیال همه کارای خونه میشم و فقط میشینم باهات بازی میکنم و شما هم کلی کیف میکنی. در طول روز هم خیلی کم پوشکت میکنم و اینم کلی به کار من اضافه میکنه چون از یه طرف باید حواسم باشه که روی فرش جیش نکنی که دیگه اینو یاد گرفتی که روی فرش نباید جیش کرد خودت مستقیم میر...
9 دی 1391

خراب کاری های آرشا

عزیزکم داری هر روز بزرگتر میشی و داناتر و کنجکاوتر! وقتی نگات میکنم باورم نمی شه که تو همون آرشا کوچولویی هستی که موقع شیر خوردن چونت اونقدر ناز میلرزید... خدایا... چه زود دارن این روزا میگذرن!!! دارم نهایت سعیمو میکنم که قدر این روزا رو بدونم و نذارم که خستگی جلوی لذت بردن از بزرگ شدن فرزندمو ازم بگیره امااااااااااا آخه مامان خیلی شیطون شدی و گاهی دیگه کم میارم و بابا که میاد کلی گله میکنم و مینالم اول از خراب کاریهات بگم: اول از همه که اینقدر این ریموت تی وی بدبخت رو میبری و صاف میکوبی رو سرامیک که یه مدت بود همش از توش صدای تق تق میومد و بعدش کلا از کار افتاد وقتی بابا برد داد برای تعمیر گفت بازش که کردن...
23 آذر 1391